نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





معشوقه

معشوقـــــــــــــه ای پیـــــــــــدا کـــــــــــرده ام به نـــــــــــام روزگــــــــــــار !!!!

ایــــــــــــن روزهــــــــــــا سخـــــــــــت مرا در آغــــــــــــوش  خــــــــــویش

به بـــــــــــازی گــــــــــــرفته اســـــــــــت !!!


[+] نوشته شده توسط bi nam در 19:23 | |







پیک هام

اونـایی کـه میـگن:
غصـه نخـور...
همـه چی درســت میـشه...!!!
همـه پـیکـام به سلـامتیـشون
اگـه فقـط یـک بـار...
بگـن چـه جـوری درسـت میـشه؟؟!

 


[+] نوشته شده توسط bi nam در 19:19 | |







حس خوب

 

لحظه قشنگيه

وقتي اوني که عاشقشي

از پشت بغلت ميکنه

دستاشو حلقه ميکنه دورت
و 

نفساي گرمش ميخوره به گردنت
و
آروم زيره گوشت زمزمه مي کنه : " دوستت دارم ...


[+] نوشته شده توسط bi nam در 18:31 | |







فکرشو کن

 

Love me or hate me, both are in my favours If you love me, I'll always be in your heart If you hate me, I'll always be in your mind

دوسم داری یا ازم متنفری,هر دوی اینا به نفع منه
اگه عاشقمی,همیشه تو قلبتم
اگه ازم متنفری,همیشه تو ذهنتم.

[+] نوشته شده توسط bi nam در 18:31 | |







ادم

آدم باید یه تــــــــــــــــــــو داشته باشه

که هروقت از همه چی خسته وناامید بود بهش بگه

مهـم اینه که تـــــــو هستی

بیخیال دنیا...


[+] نوشته شده توسط bi nam در 18:27 | |







ترس

میتــــرسم...
میترســم کســـی بــویِ تنـــت را بگیـــرد
نغمـــــه دلـــت را بشنـــــود
و تــــــو
خـــو بگیــــری بــه مانــدنــــش!!!
چــــه احســـاس ِ خــط خطـــی و مبــهمی ست
ایــــن عاشقـــــانـــه های ِحســـــودیِ مـــن!!!..

 


[+] نوشته شده توسط bi nam در 19:14 | |







احتیاط

پُــرم از اشـــکــ

آنــقـَــدر کــه

دنـیـــــا بـایـد چتـــر بر سـَرش بگیـــرد

بـا احـتـیــــاط مـرا ورق بِـزند …..

 

 


[+] نوشته شده توسط bi nam در 19:13 | |







حق نداری..

 
 
 
ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﺑﮕﻴﺮﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﺕ ﻋﺎﺩﺗﺶ ﺑﺪﯼ ...
 
 
 "ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺭﯼ"
 
 
 
"ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺭﯼ"
 
 
 ﻭﻗﺘﻲ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻳﻪ ﺣﺮﻓﯽ،
 
 
"ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺭﯼ "
 
 ﺍﺩﻋﺎﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻛﻨﯽ ...
 
ﻭﻗﺘﻲ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻛﺴﻲ ﺗﻜﻴﻪ ﮔﺎﻩ ﺷﺪﯼ ...
 
"ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺭﯼ"
 
 
ﺍﮔﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭها رو ﻛﺮﺩﻱ
 

[+] نوشته شده توسط bi nam در 19:10 | |







نگاه تو

ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯿﺎﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻓﻬﻢ ﻣﺎ 

 

ﺩﺭ ﺣﺪ ﻧﻔﻬﻤﯿﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺴﺖ!!!

 

والااااااااااااااا !!!!


[+] نوشته شده توسط bi nam در 19:9 | |







تو...رفتی

حال و هوای این روزهـــایم را

كســـی نمی داند

باد که می آید

دلتنگی هایم را رهسپارش می کنم

اما

خیالت را به هیچ نمی دهم ...!
 
عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.

[+] نوشته شده توسط bi nam در 19:1 | |







سکوت

خسته ام از نوشتن

کاش بودی و میشد
شـ ِـ کـ ـ ـســ ــتـ ــ
 این سکوتِ سنگین را


[+] نوشته شده توسط bi nam در 20:51 | |







اخرین باره


 
عجب داغِ تنم بی تو، میگن تب دارم انگاری

همین دیشب، پزشکم گفت: زیادی استرس داری



یقین دارم تو می دونی ، چه حالی دارم این روزها

مثه امروزی که بی تو ، مبدل میشه به فردا



گلوم دردِ بدی داره ، دارم انگار خفه میشم

تو هم نیستی که تو این حال ، بشینی لحظه ای پیشم



بدور از چشم تو چشمام ، مرتب خیسه بارونه

چقدر خستم از این روزها از این تقدیر وارونه



دلم میخواست می فهمیدم که مثل من تو دلتنگی؟!

مثه من خسته و تنها، تو هم داغون از این جنگی؟!



بمیرم من، چرا پاهات ، مثه من داره میلرزه

میگی لعنت به این دنیا ، که یک ارزن نمی ارزه



همه درد و بلای تو ، برای من ، گلِ نازم

نگو دیگه دارم بی تو ، همه دنیامو می بازم



آره مجبور بودیم ما ، بزار دنیا خوشش باشه

همین دنیا که هرلحظه ، داره عشقی رو می پاشه



اگرچه حالِ من خوش نیست ، مثه جون کندنِ اما

دلو خوش کرده ام با این ، که تو سهمِ منی تنها



داری میری ، دارم میرم ، داریم دق می کنیم با هم

دیگه حتی نمیشه زد ، دل خون رو به دریا هم



من امشب تشنه مرگم ، نمی خوام صبحِ فردا شه

دیگه هیچ کس نمیتونه ، مثه تو ، تو دلم جاشه
 

[+] نوشته شده توسط bi nam در 20:25 | |







دنیا

با مردی كه در حال عبور بود برخورد کردم
اووه !! معذرت میخوام.
من هم معذرت میخوام.
دقت نکردم ...

ما خیلی مودب بودیم . من  و این غریبه

خداحافظی کردیم و به راهمان ادامه دادیم


 


اما در خانه با انهایی که دوستشان داریم "چطور رفتار میکنیم؟



کمی بعد از ان روز...

در حال پختن شام بودم

دخترم خیلی ارام کنارم ایستاد"همینکه برگشتم به او خوردم...

و تقریبا انداختمش

با اخم گفتم:"اه!! از سر راه من برو کنار"

قلب کوچکش شکست و رفت...





نفهمیدم که چقدر تند حرف زدم...

 

 
 وقتی توی رختخوابم بیدار بودم

صدای ارام خدا درونم گفت:

وقتی با یک غریبه بر خورد میکنی"آداب معمول را رعایت میکنی

امـــا

با بچه ای که دوستش داری بد رفتار میکنی...

 

برو به کف آشپزخانه نگاه کن.

آنجا نزدیک در"چند شاخه گل پیدا میکنی.

آنها گل هایی هستند که او برایت آورده است.

خودش آنها را چیده...

صورتی و زرد و ابی




ارام ایستاده بود که سوپرازت کنه

هرگز اشکهایی که چشمهای کوچکشو پر کرده بود ندیدی



در این لحظه احساس حقارت کردم...

 

اشکهایم سرازیر شدند.

ارامرفتم و کنار تختش زانو زدم... 
 


 

بیدار شو کوچولو

بیدار شو.

اینارو برای من چیدی؟




گفتم دخترم متاسفم از رفتاری که امروز داشتم

نمی بایست اونطور سرت داد بکشم

گفت:اشکالی نداره من به هر حال دوستت دارم مامان

من هم دوستت دارم دخترم

و گلها رو هم دوست دارم

مخصوصا ابیه رو


گفت اونا رو کنار درخت پیدا کردم

ورشون داشتم چون مثل تو خوشگلن

و میدونستم دوسشون داری"مخصوصا ابیه رو...


[+] نوشته شده توسط bi nam در 16:45 | |







یه جای کار میلنگه

کبــــــــــــــوتر با کبوتـــــــــــــــــــــر 

ـــبـــــــــــاز تنهــــــــــــاست...!!!

 


[+] نوشته شده توسط bi nam در 16:44 | |







حلالم کن

حلالـــــــــــــــم کــــــــن...

بی اجاز ـــهــــــــــــ 

غــــــــــــم هایت را مـــــــــیخورم...!!

 

 


[+] نوشته شده توسط bi nam در 16:43 | |







درد ها بی قراری

 

 

هــر وقت قصد میکنــم בیگر از تـــو ننویســـم


بـــاران مے‌بارد ...


نغمـــه‌ا ے زمـــزمه مے ‌شود ...


کسے از تـو مے ‌پرسد ...


خــاطـره‌اے جـــان مے گیرב !


و مـــن در کشـاکـش ایـــن نبرב نابــرابر


همیشـــه مغلـوب مے ‌شوم


نبودنـــت בر ב مے کند


בرســت مثل روز اول ...


شایدم کمـــے بیشتر


من به دستــهاے خالے ‌ام خیـــره مے شوم


و בر نـابـاورے ‌هاے  بے ‌رحـــمانه‌ ے تمــام روزهـــاے نبودنت


בست‌هــاےخالــے ام ... جاے خالــے ‌ات ... نبــوבنت


و این پاهـــا ےخستــه‌ ے بے پــرسـه


בرב مے گیــر ב...


[+] نوشته شده توسط bi nam در 16:20 | |







التماس

خدایـــــــــــــــــــــــــا


التمـــــــــــاست مــــــی کنـــــــــم

همــــــه دنیــــــــــایـــــــت ارزانــــــــــیِ دیگــــــــــــران !

ولــــــــــــــــی !!

آنــکـــــــــــه دنـیــــــــــایِ من اســــــــــت

مـــــــــــــــــــــالِ دیــگـــــــــــری نبــــــــــاشـــد

       


[+] نوشته شده توسط bi nam در 12:4 | |







مــــــــرد

باید لااقل یک قصـــــــــــــــــــــه آرام بلـــــــــد باشه ...

برای وقـــــت هایی که عشــــــــــــــــــــقش بی قـــــراره و نمی خواد از

بی قراری هــــــــاش حرف بزنه...

برای وقــــــت هایی که عشـــــــــــــــــقش لــــج می کنه ...

بـــــــــــــــــــهانه می گـــــیره ...

بغـــــــــــــــض می کنه ...

قــــــــــــــــــهر می کنه ...

بـــــــــــــــــــرای وقت هایی که عشــــــــــــــــــقش بــــچه میشــــه..


[+] نوشته شده توسط bi nam در 11:57 | |







این روزا

این روزا وقتی که آلبوم دلو وا می کنم

 

همه جا عکس قشنگ تو رو پیدا می کنم

 

حرفایی رو که برام دیکته می کردی یادته؟

 

حالا من جمله به جمله واست انشاء می کنم

 

ظهر یه روز تابستونتو قسم خوردی برام

 

که تو خوابم همیشه تو رو تماشا می کنم

 

تو داری با همه عشقت منو حاشا می کنی

 

باز دارم این همه ظلم تو رو حاشا می کنم

 

اگه یاد حرفاو خاطره هامون بذاره

 

بهار گم شدمو دوباره پیدا می کنم


[+] نوشته شده توسط bi nam در 11:52 | |







خوب نگاه کن

وقتی کسی در کنارت هست،خوب نگاهش کن !
به تمام جزئیاتش…
به لبخند بین حرف هایش..
به سبک ادای کلماتش،
به شیوه ی راه رفتنش،نشستنش..
به چشم هاش خیره شو..
دستهایش را به حافظه ات بسپار…
گاهی آدم ها انقد سریع میروند
که حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارند…



[+] نوشته شده توسط bi nam در 11:51 | |



صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 64 صفحه بعد